کل امروزم به درس خوندن گذشت و یه ۳ ساعت هم ما بینش غذا درست کردم و خونه رو تمییز کردم

اعصابم از خستگی و شنیدن یک سری چیزای وااقعا نامربوطِ مزاحم و مزخرف بهم ریخت.اجازه دادم اشکهام بریزن.ولی بلافاصله به نوشتن جواب سوالهای بایو ادامه دادم و سعی کردم حفظشون بکنم اما احساس کردم نیاز به یه جوشونده دارم که این التهاب اعصابم رو کاهش بده.گل گاوزبون گذاشتم دم بیاد،یهو یاد پارسال و اون وقتا که از کتابخونه برمیگشتم و برای ارامش اعصابم گل گاوزبون دم میکردم،افتادمچه روزهای سختی بوود و چه روزهای سختی درپیشهاین نیز بگذرد

گفته بودم اشپزی یکی از کارای مورد علاقمه؟؟

امان از دست تو....امان از دست من

از عوارض خستگی اینه که گاهی تاا مرز پشیمونی میرسی ولی به خودش نه...

اعصابم ,دادم ,رو ,سختی ,گل ,روزهای ,چه روزهای ,روزهای سختی ,بیاد،یهو یاد ,دم بیاد،یهو ,گل گاوزبون گذاشتم

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

FanficIR تدریس خصوصی زبان انگلیسی دانلود فایل های جدید از فایل خونه آرام بند درب حیاط انارماهی زیر و بم karamooz مدیریت کارهای شخصی و سازمانی مجری یار دیزل ژنراتور ولوو